برگی از دفتر یک درس نخوان
گفت اگه در زمینه مشاوره تحصیلی و برنامه ریزی درسی فک میکنی لازمه من حرفی ندارم … الان چه جوری تو چشماش نگاه کنم … آخه دیگه سنی ازش رفته … خودم هم میدونم که بعد از بازنشستگی دیگه اون شغل سنگین رو انتخاب نمی کرد … همش به خاطر من بود … بنده خدا دلش خوشه داره برای من خرفت شرایط خوب را در همه مورد حتی تدریس خصوصی ریاضی، تدریس خصوصی زبان و تدریس خصوصی انگلیسی داره فراهم میکنه که درس بخونم …. خاک بر سرت … با بابات هم رو راست نبودی … بیچاره چقدر جلوم شرمنده شد وقتی اول سال خرج و دخل کلاس کنکورهای بچه های مردم رو بهش گفتم و ازش بازخواست کردم که چرا منو از اول نفرستاده غیرانتفاعی توپ . ولی داشت چک و قرارداد خرج و دخل کلاس کنکور و آزمون را میداد و امضا میکرد ، دقیقا میشد از چهره اش خوند که چقدر استرس پاس کردن اونا رو داره .
البته تابلو هست که معدله زیر 16 هست وای مثل وقتی که بعد کلی تدریس خصوصی آیلتس یا تدریس خصوصی تافل بخوای به بقیه بگی نمرم شده مثلا 3 ولی خوب بازم برای اون بیچاره ها گفتم که مامان من من دارم واسه کنکور میخونم و معدل چهارم مهم نیست و حتی شاگرد اولمون هم کم شده … خیلی برام سنگینه وقتی پسر خاله و عمه میپرسن که خسته نباشی … چه خبر از کنکور … داری کورمیشی انقدر که درس میخونی و منم با فراموشی مدرن خودم و با یه لبخند تصنعی میگم بله … قسمت بدش اینه که که میگن ایشالا امسال تهرانی دیگه …. نه دیگه هیچ جوری امیدی نیست …این همه کتاب و …. تازه فک میکردم میتونم واسه هر درس همش رو بخونم و کار کنم … خیر سرم …ولی الان فقط باید یه دستمال بردارم و برم تار عنکبوت هاش رو پاک کنم . تازه یه چیز جالب بین خودمون باشه با این همه فلاکت چه شخصیت نارسیستی (خود شیفتگی) هم دارم. خودت هم میدونی هیچی نیستی … هیچی … الان همش فکر و خواب و خیال هست . انقدر سستی ها درم ریشته دونده که رفتم به سمت مسکن ها … هم مسکن های جسمی و هم روحی . دلم میخواد گریه کنم که چرا ولی میدونم که هیچ چیز در داستانهای مشاوره تحصیلی و برنامه ریزی درسی تغییر نمیکنه و درست نمیشه تا خودم همت نکنم. همون جور که از اول سال تا حالا هیچی تغییر نکرد .تودرسخوان سال های قبل الان شخصیتت مثل ی آدم برفی بعد از ی روز آفتابی هست . هر لحظه که میگذره انگار داره ازش میره ه ه . دیگه یه جورایی برام همه چیز محرز شده که این روزها هم میاد و میره و تموم میشه . همون جوری که روزها و هفته های و ماه های تقویم رو دیوار اومد و رفت و چیزی نشد. چقدر امید داشتم به اینکه این آزمون رفت ولی میشیم و درست و حسابی واسه آزمون بعدی میخونم باز مثل هر امتحان آیلتس بعد از کلاس های تدریس خصوصی آیلتس یا تدریس خصوصی تافل که میگذره و از این به بعد …. چی بگم که هر روز پول بستنی دابل چاکلت بالا و بالاتر میره و بازم لیونل مسی توپ طلاش رو گرفت و و جشنواره فیلم فجر هم به جاهای جالبش داره ؛ ولی من هنوز تو مرحله مقدماتی خودم موندم . یه روزایی آزمون نمیدادم و میگفتم تابستون بیشتر از آزمون میخونم و پیش میرم ولی آخرش دیدم هیچی …حتی کار بجایی رسید که گفتم تو خونه بمونم و فردا جمعه آزمون ندم … چرا ؟ چون فکر میکردم که برم چون ترازم بد میشه … حالم گرفته میشه … کم کم این تبدیل شد به اینکه نمی رفتم … چون اصلا چیزی بلد نبودم که برم و ازش تستی جواب بدم و وقتم گرفته میشد … خودمونیم چه دم از وقت هم میزدم انگار تو اون چهار ، پنج ساعت اگه خونه بودم می شستم و درس می خوندم.